نوشته شده توسط : رامین

هر فرد برای خود هدفهای مهمّی را در نظر میگیرد. پاره ای در کوتاه زمان و برخی دراز مدّت در عین حال هیچیک از این نیازها به ارزش یکی از نعمتهای مهمّ زندگی ما نیست     تــــنـفـّـس

اگر برای یک دقیقه قادر به نفس کشیدن نباشید حاضر می شوید تمام دارایی خودرا بدهید تا دوباره به تنفس خود ادامه دهید برای حدودا یک دقیقه دیگر هوش و حواس خودرا از دست خواهید داد مغز شما در دو یا سه دقیقه بعدی از کار خواهد افتاد و زندگی شما به پایان می رسد هریک از سلّولهای بدن ما احتیاج به اکسیژنی دارد که بواسطه تنفّس تامین می شود ضربان قلب، حرکت عضله ها، تجزیه سلّول، قدرت تفکّر و بسیاری دیگر هیچیک بدون وجود اکسیژن انجام پذیر نیستند در این فیلم خواهید دید که تنفس چه موهبتی است وچگونه اعضای فعال این سیستم هریک معجزه آسا این کار را برای ما انجام می دهند و شما شاهد گوشه ای از خلاقیتهای پروردگار توانا خواهید بود

برای دانلود فیلم THE MIRACLE OF RESPIRATION - FARSI هارون یحیی کلیک کنید.



:: بازدید از این مطلب : 824
|
امتیاز مطلب : 453
|
تعداد امتیازدهندگان : 145
|
مجموع امتیاز : 145
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رامین

Big bang یا انفجار بزرگ و انبساط جهان :

انفجار بزرگ یک نظریه علمی است که بر پایه ی آن جهان از انفجار یک توده ی فوق العاده متراکم و با حجم ناچیز آغاز شده است و  این لحظه ، لحظه ی آغازین هستی است که کل هستی (شامل زمان و هر سه بعد) از آن هنگام، بر طبق این نظریه، شروع شده‌است. بر طبق این نظریه، جهان فعلی ما از ذره بسیار کوچک تر از کوچک‌ترین ذرات بنیادی بوجود آمد و به این حالت تکینگی گویند. در واقع بر طبق این نظریه، از این تکینگی جهان منفجر شد و از این ذره همهٔ ذرات بنیادی به وجود آمدند و شروع کردند از مرکز آن دور شدن، که میلیاردها کهکشان و از جمله همین کهکشان راه شیری خودمان به وجود آمدند. این انفجار باعث انبساط جهان به صورت بادکنکی می‌شود.

سوره 21 (انبیاء) آیه ی 30:

*أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا آیا کسانى که کفر ورزیدند ندیدند که آسمانها و زمین بسته بودند و ما آنها را از هم شکافتیم و از آب هر چیز زنده‏اى را آفریدیم؟ آیا ایمان نمى‏آوند؟

هنگامی که ما گفته ی این آیه را با نظریه ی انبساط جهان مقایسه می کنیم پی می بریم که این دو کاملاً با یکدیگر تطبیق دارند.

 بیش از 13 میلیارد سال پیش همهٔ انرژی های دنیا، یعنی همه ی آن چیزی که هم اکنون وجود دارد به صورت اصلی ترین ماده تشکیل دهندهٔ انرژی در یک نقطه وجود داشت. این نقطه با انفجاری بزرگ گسست و انرژی خود را به هر سو پخش کرد. پس از انفجار بزرگ همهٔ انرژی های جهان که در یک نقطه جمع شده بود به هر سو پخش و گسترده شد که اکنون نیز ادامه دارد. به زبان ساده جهان از زمان بیگ بنگ تا اکنون در حال انبساط (باز شدن) است.

 سوره ی 51 (الذاریات): آیه ی 47:

*وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ*

و ما آسمان ها را با قدرت خود بنا کردیم و همواره آن را وسعت می بخشیم.

انبساط جهان یکی از بزرگترین مدارکی است که جهان از هیچ آفریده شده است. اگرچه این واقعیت تا قرن بیستم توسط علم کشف نشد، اما خداوند واقعیت این 

 امر را برای ما در1400 سال پیش در قرآن فاش کرد.

 

 تداوم انبساط کیهان:

جنبش انبساطی یا به عبارت دیگر از همدیگر دور شدن کهکشان ها به هر حال رو به کند شدن است. زیرا جزایر جهانی متعدد در واقع به سمت یکدیگر جذب می‌شوند و در نتیجه حرکت انبساطی آن ها کند تر می‌شود.

در نهایت همه ی حرکت ها متوقف می شوند. در آن زمان کهکشان ها با شتابی زیاد حرکت به سوی یکدیگر را آغاز خواهند کرد تا در پایان به شکل یک گوی آتشین بزرگ یکپارچه شوند. در این صورت جهان در حال انبساط است ، فاصله بین اجسام در حال کاهش است. بنابراین فاصله بین زمین و ماه کاهش می یابد، ماه به زمین وصل می شود. زمین و سایر سیارات در خورشید سقوط می کنند. فشار گرانش افزایش می یابد. خورشید وستاره ی آلفا قنطورس (نزدیکترین ستاره به خورسید) یکدیگر را جذب می کنند. فاصله‌ها به سرعت کاهش می یابد. حجم جهان کاهش می یابد و شدت گرانش و فشار آن افزایش می یابد و در نهایت جهان در هم فرو میریزد.

 سوره ی 21 (الانبیا): آیه ی 104:

*یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ*

در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم هماگونه که آفرینش را آغاز کردیم آنرا باز می گردانیم. این وعده ای است که بر ماست و قطعا آنرا انجام می دهیم .

 

 نسبت عمر دنیا به عمر زمین :

سوره ی 50 (ق): آیه ی 38:

*وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ*

ما آسمان ها و زمین و آنچه در میان آنهاست در شش روز آفریدیم و هیچ گونه رنج و سختی ای به ما نرسید.

سوره ی 41 (فصلت): آیه ی 9:

*قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ*

بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرار می دهید؟ او پروردگار جهانیان است!

 امروزه دانشمندان با توجه به شواهد موجود عمر زمین را 4.5 میلیارد سال پیش بینی می کنند. این در حالی است که عمر دنیا 13.5 میلیارد سال برآورد شده است (با تقسیم فاصله ی کهکشان بر سرعت ذاتی آن قادر به تخمین طول عمر جهان خواهیم بود . با این روش می توانیم تخمین بزنیم که در چه زمانی فاصله ی ما تا دیگر کهکشان ها صفر بوده است یعنی لحظه ی big bang).

در قرآن آمده که زمین در دو روز و دنیا در شش روز خلق شد. (عمر دنیا 3 برابر عمر زمین است).

اگر این موضوع را با شواهد عینی امروز مقایسه کنیم هیچ کمبودی دیده نمی شود!

عمر دنیا (13.5 میلیارد سال) را بر عمر زمین (4.5 میلیارد سال) تقسیم کنید. جواب 3 بدست می آید.

 

   سیاه چاله ها و ستاره های نوترونی: 

سوره ی 86 (طارق): آیات 1 تا 3:

*وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ  وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ  النَّجْمُ الثَّاقِبُ*

سوگند به آسمان و کوبنده ی شب! و تو نمی دانی کوبنده ی شب چیست. همان ستاره ی ثاقب است!

 در عربی "ثقب" به معنای چاله و "ثاقب" به معنای چیزی است که چاله را ایجاد می کند.   نسبیت عام پیش بینی می کند که سیاه چاله ها از ستاره های نوترونی بوجود می آیند. ستاره های نوترونی اکثرا قابل رویت نیستند و تنها با امواج رادیویی (پالس ها) رصد می شوند. امواج دریافتی از این ستاره ها طوری به نظر می رسد که کسی به جایی می کوبد! (ستاره ی                    باور ندارید؟  گوش کنید!

قرآن در آسمان ستاره ای کوبنده را معرفی می کند که ثاقب است. (سیاه چاله ایجاد می کند). کلام واضح قرآن در این مورد جایی برای شک نمی گذارد.

 

 قرارگاه خورشید :

سوره ی 36 (یس) آیه ی 38 :

*وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ*

و خورشید پیوسته در استقرارگاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند قادر و داناست.

کلمه ی مستقر به معنی جای ثابت و مشخصی است که شیء در آن قرار دارد و می تواند حرکت مستقر آن مرکز منظومه ی شمسی است که جای ثابت و مشخص آن است و منظومه خورشیدی ما که در یکی از بازوهای کهکشان راه شیری قرار دارد به گرد هسته مرکزی راه شیری می چرخد.

(بنا بر علم نجوم زمین مرکز جهان بود و خورشید و سیارات به دور آن می چرخیدند. این تئوری تا سال 1543به قوت خود باقی بود ولی قرآن خورشید را در استقرارگاه خود (که مرکز منظومه ی شمسی باشد) در حرکت بیان کرده است).



:: بازدید از این مطلب : 684
|
امتیاز مطلب : 437
|
تعداد امتیازدهندگان : 139
|
مجموع امتیاز : 139
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رامین

 آیا خدا وجود دارد؟ پیچیدگی مغز انسان نشان میدهد که هوش و بصیرتی برتر در ورای آن وجود دارد.
مغز انسان . . . همزمان و در آن واحد حجم شگفتانگیزی از اطلاعات را دریافت میکند. مغز شما قادر است اطلاعاتی از قبیل رنگها و اشیائی را که میبینید، دمای محیط اطراف، مقدار فشاری که پای شما بر زمین وارد میکند، صداهای پیرامونتان، احساس خشکی دهانتان و حتی نوع جنس صفحة کلید کامپیوترتان را دریافت کند. مغز شما محل تجمع و دریافت تمامی احساسات، افکار و خاطرات شما میباشد. مغز شما در آن واحد مراقب و پیگیر اعمال دیگری است که در بدن شما در حال انجام گرفتن است مانند الگوی تنفسی، حرکات پلک، گرسنگی و حرکات ماهیچههای دستان شما.


مغز انسان میتواند در هر ثانیه بیش از یک میلیون پیام را دریافت کند. مغز شما تمامی دادهها را سنجیده و پیامهایی که از اهمیت چندانی برخوردار نیستند را تصفیه میکند. در نتیجة عمل غربال اطلاعات و دادهها، برای شما این امکان به وجود میآید که در دنیای خود بتوانید تمرکز کرده و عملکردی موثر داشته باشید.


آیا به نظر شما مغزی که دارای چنین قابلیتی است که میتواند در هر ثانیه با بیش از یک میلیون اطلاعات مختلف سر و کار داشته باشد، در حالی که همزمان اهمیت این اطلاعات را نیز سنجیده و به شما این امکان را میدهد تا در ارتباط با معتبرترین اطلاعات موجود عمل کنید، ممکن است بر حسب شانس و اتفاقی به وجود آمده باشد؟


آیا صرفاً علل بیولوژیکی باعث شدهاند تا بافتهای مناسب، جریان خون و یاختههای عصبی شکل بگیرند؟ مغز انسان تنها یک عضو حیرتانگیز نیست که وظایفی بر عهده دارد، بلکه بیش از یک عضو است. مغز انسان دارای هوش و فراست است، مغز قابلیت استدلال، احساس، حرکت و ارتباطسنجی را دارد. چگونه میتوان مغز انسان را توضیح داد؟



:: بازدید از این مطلب : 793
|
امتیاز مطلب : 440
|
تعداد امتیازدهندگان : 141
|
مجموع امتیاز : 141
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رامین

مناظره‌اى دوستانه،

بین زیست شناس منكر خدا، "ریچارد داوكینز" و مسیحی متخصص ژنتیك، "فرانسیس كالینز"

اقتباس از مجله تایم
برگردان از عبدالعلى بازرگان


به طور كلی بحث و مناظره در مورد "خدا در برابر علم" در بر گیرنده طیفی از مطالب بوده‌است. هر چند در سالهای اخیر عموماً بخشی از آن مطرح و مورد توجه قرار گرفته است، از جمله اینكه آیا تئوری تكامل "داروین" می‌تواند در برابر انتقادهای مسیحیان كه معتقد به آفرینش موجودات بر طبق "عهد عتیق – سفر پیدایش" هستند، مقاومت ورزد؟ در دوران اخیر مبحث آفرینش، جریان جدیدی تحت عنوان "نیاكان معنوی طرح هوشمندانه" یافته‌است. بدین معنی كه تلاش‌های علمی، مطرح می‌سازند حلقه های مفقوده در سلسله تكاملی موجودات، معنی‌دارتر از مطالبی است كه برای اثبات كل سلسله موجودات مطرح می‌شود. امّا "طرح هوشمندانه" حداقل بخشی از حرارت و جاذبه‌های خود را در دسامبر گذشته از دست داد، زمانی كه یك قاضی ایالتی به عنوان "علم دروغین" و نامناسب برای تدریس در مدارس پنسیلوانیا، خط بطلان بر آن كشید.

در واقع "آفرینش" و "طرح هوشمندانه"، با هم مرتبط‌اند و وابسته به موضوعی كه طی آن منازعه‌گر، هر دو را به چالش می‌برد: اینكه آیا دین پیشرفت‌های علم را تحمل می‌كند؟

این مناظره از سالها قبل از "داروین" وجود داشته امّا (امروزه) جبهة "ضد دین" بر دو پایه ارتقاء یافته‌است: یكی تلاشهای عالمان به خروش آمده از موضوع طرح هوشمندانه و دیگری قابلیت‌های رو به رشد آنها در شناخت طبیعت و تجارب انسانی. تصویربرداری از مغز، مراكز اراده و شهوت را (در انسان) به صورت رنگی نشان داده است كه نظریة دینی را در مورد "روح" مستقل از غددها و فعالیت‌های شیمیایی آنها، به تردید و تنازع می‌كشاند. متخصصین شیمی مغز بی‌توازنی‌هایی را مشخص ساخته‌اند كه می‌تواند توجیه‌گر شرایط وَجد و خوشحالی از احساس حضور معصومین یا رؤیت شبحی از عیسی باشد. به مانند نظرات "فروید"، روانشناسی تكاملی، تئوری‌هایی از فداكاری و حتی مذهب به دست می‌دهد كه حاوی "خدا" نیستند.

آنچه كه در كیهان‌شناسی به نام نظریه "چند منظومه" مشهور است، احتمال می‌دهد كه منظومة ما یكی از سلسله منظومه‌هایی بوده كه ناگهان متفاوت شده و حادثه زندگی در آن – بی هیچگونه دخالت مقدسی – پدید آمده‌است. حتی اگر احتمال وقوع این امر یك در بیلیون باشد، با ۳۰۰ بیلیون منظومه در عالم، بعید نیست.

كاردینال شونبورن، (۴) احساسی‌ترین پیام ایمانی را در برابر پیروان الحاد یا معتقدان به نظریة تكامل، مطرح ساخته كه آیا امید دارند علوم تجربی سوای سنجش، بتواند دین را به عنوان اعتقادی جهانی و تكیه‌گاه انسانی، جایگزین سازد؟ نقطه نظری كه با هر آنكه (در آزمایشگاه) لوله آزمایشی به دست می‌گیرد، تطبیق نمی‌شود. امّا بخش رو به تزایدی از فعالان علوم - به قول یكی از محققین - خروش بی‌سابقه‌ای را در برابر آنچه كه توهیـــن مستقیم به تحقیق و منطق می‌نامند تجربـــه می‌كنند، از آنچه كه "مسیحیت راست" در سیاست‌گذاری‌های علمی دولت "بوش" می‌گوید تا ایمان متعصبانه تروریست‌های "۱۱ سپتامبر" به ادعاهای كنونی "طرح هوشمندانه".

برخی از منكران به قدری در موضع خود سرسختند كه همچنان به گفته‌ای قدیمی تكیه می‌كنند: اینكه علم و دین نه تنها مكمل هم در بیان مجهولات نیستند، بلكه در تضادند; یا به قول استاد روانشناسی در دانشگاه "ییل" آقای "پُل بلوم" (۵) كه آشكارا نوشته‌است «دین و علم همواره در برخورد خواهند بود». آری، بازار (جامعه) را سیل كتب عالمانی كه قایل به فقدان هر گونه ارتباط بین خدا و علوم هستند فرا گرفته‌است، آنهم در اولویت بخشی به علوم یا حداقل دوری كامل علوم از هر مقوله و بحث ایمانی. (بنابراین) یافتن سخنگویی از جبهة ملحدان دشوار نبود. خصوصاً آنكه "ریچارد داوكینز"، از سردمداران الحاد، اخیراً كتاب خود را تحت عنوان "خیال پردازی خدا" (۶) منتشر ساخته‌است، كتابی كه – بنا به نشریة "نیویورك تایمز" پر فروش‌ترین كتابها به مدت ۵ هفته بوده است "ایمان" را از جهات مختلف فلسفی، تاریخی و علمی تخطئه كرده و به شدت بر تئوری "داروین" تكیه نموده است، همان مبحثی كه نامبرده به عنوان رشتة تخصصی، در جوانی دنبال می‌كرد و اخیراً به عنوان شارح و مدرس ورزیده "روانشناسی تكاملی" كرسی استادی را در دانشگاه آكسفورد – بخش تفهیم علوم به عامه – اشغال كرده‌است.

"داوكینز" بر امواج الحاد می‌راند. (به علاوه) در سال ۲۰۰۴ كتاب "پایان ایمان" نوشتة سام هریس (۷) دانشجوی فوق لیسانس در رشتة "روانشناسی اعصاب"، منتشر شد (به تیراژ بیش از ۴۰۰ هزار). سپس "هریس" جزوه‌ای در ۹۶ صفحه تحت عنوان "نامه‌ای به ملت مسیحی" منتشر ساخت كه بنا به نشریة نیویورك تایمز، در چهاردهمین رده پرفروش‌ترین كتاب‌ها قرار دارد. در فوریه گذشته آقای "دانیل دِنِت" (۸) استاد فلسفه در "دانشگاه تافتز" (۹) كتاب "شكست طلسم دین، پدیده‌ای طبیعی" (۱۰) را به رشتة تحریر در آورد كه هر چند به میزان كتب قبلی فروش نرفته، ولی در طرح وسیع‌تر موضوع در صحنة عمومی جامعه، مؤثر بوده‌است و اگر "دنت" و "هریس" را نتوان به معنی واقعی "عالِم" قلمداد كرد، مؤلفان دیگر كتب الحادی شاخصند: "مارك هاوزر" (۱۱) استاد بیولوژی در دانشگاه "هاروارد" در كتاب "اذهان اخلاقی"(۱۱) مبانی غیر الهی را در تشخیص "خوب و بد" در آدمی بررسی می‌كند. استاد بیولوژی "لوئیس وولپرت" (۱۲) كه خود را "ملحد مادی‌گرا" معرفی می‌كند در كتاب "شش چیز غیر ممكن قبل از صبحانه"(۱۲) دیانت را از جمله مقولات غیر ممكن توصیف می‌نماید. "ویكتور استرنجر" (۱۳) فیزیكدان كیهان‌شناس، كتاب تحت عنوان "خدا، نظریه رد شده"(۱۳) دارد. به همین ترتیب خانم "آن داریان" (۱۴) بیوة فیزیكدان ملحد كیهان شناس "كارل ساگان"(۱۴) مجموعه درسهای شوهر درگذشته‌اش را راجع به "خدا و غیبت او" در كتابی تحت عنوان "تجارب گوناگون علمی"(۱۴) جمع آوری كرده‌است. البته "داوكینز" و سپاهش، مخالفان و حمله‌كنندگان نطاقی از جبهة خداشناس دارند. ولی اكثر این مخالفان چندان اهمیتی برای علوم تجربی قایل نیستند و مباحثاتی كه طی آن یك متن بر "متن مقدس" (۱۵) و طرف مقابل بر مثلاً جدول طبقه‌بندی عناصر (۱۶) تكیه دارد، معمولاً به جایی نمی‌رسد. غالب امریكائیان موضعی میانه دارند كه "ما هر دو (خدا و علم) را می‌خواهیم". می‌گویند: می‌خواهیم از موفقیت‌های علوم برخوردار و در عین حال احكام شنبه (و یكشنبه) را هم مراعات كنیم، طالب دستیابی به MRI بوده و همچنین به استقبال معجزات می‌رویم، مباحثات درباره مسائلی چون "یاخته‌های بنیادی" (۱۷) را ارج می‌نهیم بی‌آنكه منكر باشیم كه مواضع بحث در این زمینه چنان در تغایرند كه هر نوع گفتگویی را بی‌حاصل می‌سازد. و به خاطر ایجاد توازن در برابر منكرانی چون "داوكینز" (میانه‌روها) می‌خواهند كه مطلعین و عالمان برخوردار از "ایمان" و پیشرفت‌های علمی، به پاسخگوئی برخیزند و امید دهند كه "علوم" و "خداوند" در هماهنگی‌اند و در واقع "علم" از خداست.

میانه‌روها و آشتی‌ دهندگان (بین خدا و علم) اخیراً فعال‌تـــر شده‌اند. استـــاد بیولــــوژی در دانشگاه "استانفورد" (۱۸) خانم "جوآن رافگاردن"(۱۸) به تازگی كتابی تحت عنوان "تكامل و ایمان مسیحی"(۱۸) منتشر ساخته كه به گفتة نویسنده "دفاع محكم مسیحیت" از بیولوژی تكاملی است و طی آن محورهای اساسی موضوع همراه با بخش‌هایی از انجیل ارائه گردیده است. (همینطور) آقای "ادوارد ویلسون"، (۱۹) حشره‌شناس و شكاك مشهور در مسایل ایمانی، كتابی تحت عنوان "خلقت: خواسته‌ای برای نجات حیات در زمین"(۱۹) به طبع رسانده و طی آن مؤمنان و منكران را به اتفاق و میانه‌روی فرا خوانده‌است. امّا مهمترین شخصیت این گروه كه به مرز مشترك (بین خدا و علم) دعوت می‌كند آقای "فرانسیس كالینز"3 است.

دلبستگی "كالینز" به "ژنتیك" – اگر بتوان گفت – بیش از "داوكینز" است. وی در مقام مدیریت "انجمن تحقیقاتی ژنتیك انسانی" (۲۰) از سال ۱۹۹۳، گروه ۲۴۰۰ نفره دانشمندان علوم تجربی را از كشورهای مختلف برای "مشخص سازی ۳ بیلیون آثار ژنتیك انسانی" (۲۱) رهبری كرد، اقدام بی‌نظیری كه رئیس جمهور "كلینتون" در سال ۲۰۰۰ طی تشریفاتی در كاخ سفید، ستود و طرح به دست آمده را با اكتشافات "مریودر لوئیس" (۲۲) و نقشه‌های اكتشافی او مقایسه كرد. "كالینز" به مدیریت انجمن تحقیقاتی خود و استفاده از آن در روشن سازی مجهولات طبی، ادامه می‌دهد.

نامبرده همچنین به صراحت مسیحی است كه از الحاد در ۲۷ سالگی، به ایمان مسیحی رسید و اكنون دانشمندان علوم تجربی با اعتقاد مسیحی را راهنمایی می‌كند كه چگونه در مجامع شكاك صاحبان علوم، از تعلقات ایمانی خود سخن بگویند. كتاب پر فروش او تحت عنوان "زبان خدا، ارائه شواهدی برای ایمان توسط فردی از علوم تجربی" (۲۳) برخی از مباحثاتش را طی مناظره ۹۰ دقیقه‌ای با "داوكینز" كه توسط مجلة "تایم" در دفتر این مجله در نیویورك برگزار گردید، ارائه می‌دهد. به چكیده‌های از آن مناظره توجه كنید (۳۰سپتامبر۲۰۰۶):

تایم: پروفسور داوكینز، اگر كسی واقعاً علوم را بفهمد، در این صورت آیا خدا یك تصور واهی و بی‌معنی است، آن طور كه عنوان كتاب شما مطرح می‌سازد؟

داوكینز: مسئله اینكه آیا یك آفریدگار فوق طبیعت (Supernatural Creator) یعنی خدا وجود دارد، یكی از مهمترین سئوالاتی است كه ما باید به آن پاسخ دهیم. من فكر می‌كنم كه این یك سئوال علمی است. پاسخ من این است كه خیر!

تایم: دكتر كالینز، شما معتقد هستید كه علم با اعتقادات مسیحی سازگاری دارد؟

كالینز: بلی، وجود خدا، صرفنظر از حقیقی یا واهی بودن آن، می‌تواند یك سئوال علمی باشد كه ابزار علمی توانائی پاسخ دادن به آن را دارند. از نقطه نظر من، خدا نمی‌تواند كاملاً در طبیعت محدود شود. بنابراین وجود خدا، خارج از توانائی علوم برای سنجش و احاطه بر آن می‌باشد.

تایم: استیفن جی گود (Stephen Jay Gould) فسیل‌شناس فارغ‌التحصیل هاروارد این ادعای معروف را كرده بود كه مذهب و علم می‌توانند در كنار هم زندگی كنند، زیرا هر دو برای خود فضای مستقل و جداگانه‌ای دارند. به نظر می‌رسد شما دو نفر با این سخن مخالف باشید.

كالینز: او یك دیوار تصنعی بین دو دنیا قرار داد كه در زندگی من وجود ندارد. من به طور جدی به قدرت آفرینش خدا كه همه‌چیز را در نخستین مرحله به وجود آورده باشد معتقد هستم. من دریافته‌ام كه مطالعه جهان طبیعت یك فرصت و موقعیتی است تا عظمت، عالی بوده و پیچیدگی آفرینش خدا را مشاهده نمائیم.

داوكینز: من فكر می‌كنم نظریات استیفن گولد در تفكیك دو فضا، كاملاً یك بازی سیاسی بود تا مذهبی‌های خط وسط را به اردوی علم بكشاند امّا نظریه‌ای بسیار توخالی بود. موارد بسیار زیادی وجود دارد كه مذهب نمی‌تواند نظریات علمی را ندیده بگیرد. هر باوری درباره معجزه، نه تنها مخالف حقایق علمی اثبات شده است بلكه با روح علم مغایرت دارد.

تایم: پروفسور داوكینز، به نظر می‌رسد شما معتقد هستید تئوری داروین درباره تكامل تنها در تغایر با داستان پیدایش (در تورات) نیست، بلكه فراتر از آن است.

داوكینز: آری، برای قرن‌ها قدرتمندترین استدلال برای اثبات وجود خدا در دنیای موجود، ادعای طرح و نقشه برای جهان بوده و گفته می‌شد این موجودات زنده بسیار زیبا، با شكوه و قدرتمند فقط می‌تواند توسط یك خالق هوشمند (Intelligent Designer) ساخته شده باشد. اما داروین بیان ساده‌ای عرضه كرد، نظریه او یك راه پله پله توسعه تدریجی بود كه یك آغاز بسیار ساده و كوچك داشت ولی گام به گام به پیچیدگی، بهبود كیفی، انطباق با شرایط و كمال وجودی رسید و البته هر گام برای پیدایش هر موجود به سادگی برداشته نشده‌است، وقتی در طول میلیونها سال تجربیات روی هم انباشته شود، شما این احتمال بسیار بعید را به تحقق رسیده می‌بینید، همچون مغز انسان و باران جنگل‌ها، این حقیقت باید ما را علیه این ادعای خیالی، كه هر چیزی كه بسیار پیچیده و دشوار بود باید حتماً خدائی آن را انجام داده باشد، هشدار ‌دهد.

كالینز: من بین نظریه تكاملی پروفسور داوكینز، با اینكه خدا جهان را طراحی كرده‌باشد، ناسازگاری نمی‌بینم.

تایم: چه زمانی این واقعه (آفرینش) ممكن است اتفاق افتاده باشد

كالینز: خارج از طبیعت، خدا همچنان خارج از زمان و مكان است. بنابراین در لحظه آفرینش جهان، خدا ممكن است تكامل را به جریان انداخته‌باشد، با تمام علم و دانش نسبت به تحولات بعدی آن، و چه بسا همین مناظره‌ای كه اكنون می‌كنیم، در علم خدا بوده‌است. این واقعیت كه او می‌تواند هم آینده را پیش‌بینی كند و هم به ما اختیار و آزادی عمل عنایت كند، كاملاً پذیرفتنی است.

داوكینز: من فكر می‌كنم این خطای فاحشی است. اگر خدا می‌خواست جهان و انسان را بیافریند، این كمی عجیب به نظر می‌رسد كه یك راه غیر عادی را انتخاب كرده باشد. یعنی ده بیلیون سال قبل آفرینش را آغاز كرده باشد، پس از آن چهار بیلیون سال هم صبر كند تا انسانی به وجود آید كه استعداد پرستش داشته باشد، بخواند و بقیه كارها را كه مذهبی‌ها به آن علاقمندند انجام دهد!

كالینز: ما چه كسی هستیم كه بخواهیم بگوئیم این شیوه عجیبی بوده است؟ من فكر نمی‌كنم قرار خدا چنین است كه همه تصمیماتش برای ما آشكار و بدیهی باشد. اگر او خدائی باشد كه ما باید بدون اجبار و اكراه او را طلب كنیم، در این صورت آیا نباید برای او معقول باشد كه مكانیسم تكامل را به كار برده باشد بدون آنكه بخواهد (دلایل و) نقش خود در آفرینش را به وضوح و آشكارا برای ما بیان كرده باشد؟

تایم: در كتاب‌های هر دوی شما مطرح شده‌است كه اگر از امور ثابت و استوار ششگانه یا بیشتر در جهان تغییر می‌كرد، زندگی در این سیاره غیر ممكن می‌شد. دكتر كالینز آیا می‌توانید شما مثالی بزنید.

كالینز: بلی، قوه ثابت جاذبه، اگر به اندازه یك درصد بیلیون میلیون (۱۰۱۴) تفاوت می‌كرد توسعه جهان پس از انفجار اولیه( Big Bang) به آن صورت كه به شرایط كنونی بیانجامد اتفاق نمی‌افتاد. شما اگر به شواهد نگاه كنید، بسیار دشوار می‌نماید كه بگوئیم آن تحولات كاملاً شانسی (تصادفی) بوده‌است. اما اگر وجود یك طراح یا خالق را باور كنید، این موضوع دلیل و منطقی قوی برای توضیح آنچه كه به وقوع پیوسته‌است به دست می‌دهد. در غیر این صورت، توضیح اینكه چگونه این تحولات – به عنوان مثال همین وجود ما – سر زده است، بسیار مشكل خواهد بود.

داوكینز: مردمی كه به خدا معتقد هستند، چنین نتیجه‌گیری می‌كنند كه باید حتماً یك نیروی غیبی وجود داشته باشد كه دائماً با عوامل ثابت شش گانه جهان ور برود و آنها را تنظیم كند و این استدلال كه چون امكان این تحولات فوق العاده بعید است، پس وجود خدائی لازم است، به دلیل آنكه خود خدا غیر محتمل‌تر است، پذیرفتنی نیست. فیزیكدانها حرفهای دیگری دارند، یكی اینكه این شش اصل ثابت لا یتغیر هستند. برخی تئوریهای منسجم نهایتاً نشان خواهند داد كه این دو اصل ثابت همچون محیط دایره و قطر آن كاملاً قفل شده‌اند. در این حالت با به هم پیوستگی آنها امكان خطا تقلیل می‌یابد. راه دیگر امكان چند جهانی بودن است. چه بسا جهانی كه در آن زندگی می‌كنیم، یكی از آن جهان‌های بیشماری باشد كه وجود دارد. در بین این جهان‌های بی‌حد و حساب ممكن است به دلیل نظم نیافتن اصول ثابت (جاذبه و غیره) حیاتی به وجود نیامده باشد. امّا در تعداد قلیلی از آنها، همچون جهان ما، این تعادل برقرار شده باشد.

كالینز: اینهم یك امكان جالب است. صرفنظر از تئوریك بودن این دیدگاه، كه من فكر می‌كنم غیر ممكن است، شما چه بگوئید بی‌نهایت جهان در عالم وجود دارد كه ما فعلاً آنها را نمی‌شناسیم، یا بگوئید نقشه‌ای وجود داشته‌است، من نهایتاً در این گفتگو به خدائی ایمان می‌آورم كه جهان را طراحی و آفریده كه به مراتب قابل قبول‌تر از تئوری حباب‌گونه "بی‌نهایت جهان" است. "اوكام" (Occam) می‌گوید شما باید بیانی را برای تئوری خود انتخاب كنید كه ساده و سر راست باشد. این نظریه، مرا – در توضیح پیدایش و تحولات عالم – سوی خدا هدایت می‌كند تا به تئوری "چند جهانی" كه به نظر می‌رسد توسعة رشتة تصورات و خیالات باشد.

داوكینز: من قبول می‌كنم ممكن است چیزهایی باشد كه به مراتب دورتر و درك نكردنی‌تر باشد از آنچه ممكن است تصور كنیم. امّا چیزی كه من نمی‌فهمم این است كه چرا شما از حربه غیر محتمل بودن (ادعاهای من) استفاده می‌كنید، امّا خودتان بیان خود را به وادی اعتقاد به خدا پرت می‌كنید كه به همان اندازه غیر محتمل است.

كالینز: خدای من برای من غیر محتمل نیست. او هیچ نیازی به قصه آفرینش (برای اثبات خود) ندارد و نیاز ندارد كه از طریق دیگری نشان داده شود. "خدا" پاسخی به همه سئوالات دربارة اینكه "چگونه ممكن است این عالم به وجود آمده باشد" می‌باشد.

داوكینز: من فكر نمی‌كنم این مطلب در واقع اصل و اساس موضوع می‌باشد. كوششی منصفانه و در خور تقدیر علمی است كه شخص جستجو كند از كجا این شگفتی ها به وجود آمده‌است؟ آقای دكتر كالینز می‌گوید "كار خدا نیست، و خدا نیاز به توضیح ندارد، زیرا خدا خارج از آنهاست". بسیار خوب، اما این فرار از مسئولیت پاسخگویی است. دانشمندان چنین روشی ندارند، بلكه می‌گویند: "تحقیق می‌كنیم و تلاش می‌نمائیم تا بفهمیم".

كالینز: مسلّماً علم باید تلاش‌ها را ادامه دهد تا روشن شود كه آیا می‌توان به شواهدی برای چند جهانی بودن رسید و اینكه چرا از آن میان، جهان ما به چنین نظمی رسیده‌است، اما اعتراض من این است كه چرا باید دخالت هر گونه عامل خارجی در این زمینه نادیده گرفته شود؟ این، از جمله نظرات منفی و تخریبی است كه ما انسانها را به سئوالاتی از قبیل آنكه: "چرا من اینجا هستم؟ بعد از مرگ ما چه پیش خواهد آمد؟ و آیا خدایی هست؟" می‌برد. اگر اینگونه سئوالات را به عنوان اینكه بی‌تناسب و بی‌معناهستند طرد كنیم، در بررسی خود از طبیعت، به احتمال صفر برای خدا می‌رسیم. زیرا قانع كننده نبوده و ما را به دلایل اثباتی نمی‌برد، ولی چنانچه ذهن پذیرای امكان وجود خدا باشد، آنگاه متوجه جوانبی از عالم وجود می‌شویم كه با آن نتیجه‌گیری تطبیق می‌كند.
داوكینز: به نظر من بهترین رویه این است كه بگوئیم ما در این زمینه‌ها جاهلیم و نیازمند تلاش و تحقیق در این موارد هستیم. امّا اینكه ناگهان مطرح نمائیم پاسخ (همه سئوالات و علت‌العلل همه پدیده‌ها) خداست، در را به روی هر
گونه بحث و تحقیقی می‌بندد.


تایم: پس آیا می‌تواند پاسخ خدا باشد؟

داوكینز: ممكن است چیزی باور نكردنی و عظیم و خارج درك و فهم امروزی ما وجود داشته باشد.

كالینز: آری، او خداست.

داوكینز: بلی، ولی او می‌تواند هر یك از بیلیون خدایان باشد. ممكن است خدای مریخ و یا خدای ساكنان سرزمین "آدم اسب‌ها" باشد. شانس اینكه او خدای خاصی باشد، "یهوا" خدای عیسی، بسیار جزیی است، حداقل به عهده شماست كه ثابت كنید او چنین است.

تایم: سفر پیدایش در تورات بسیاری از پروتستانها را به مخالفت با فرضیه تكامل برده است و عده‌ای از ایشان اصرار می‌ورزند كه كرة زمین فقط شش هزار سال دارد.

كالینز: برخی معتقدان مخلص هستند كه فصول ۱ و ۲ سفر پیدایش را با معانی "تحت الفظی" در نظر می‌گیرند، كه البته با معلومات امروزی ما از عمر عالم یا (رشته حیات و) ارتباط موجودات با یكدیگر مغایر است. "آگوستین" مقدس گفته‌است كه امكان فهم آنچه در سفر پیدایش آمده‌است برای ما وجود ندارد. منظور از آن مطالب، ارائه یك كتاب علوم طبیعی نبوده‌است. بلكه منظور آن بوده كه توضیح داده شود خدا كه بوده، ما كه هستیم و ارتباط ما با خدا چگونه باید باشد. آگوستین خصوصاً درباره برداشت‌های تنگ‌نظرانه – كه ایمان را به خطر می‌افكند – هشدار می‌دهد. چنانچه از آن گونه تفاسیر فاصله بگیریم، آنچه انجیل می‌گوید با تئوری "بیگ بنگ" تطبیق می‌شود.

داوكینز: فیزیكدان‌ها همچنان تئوری "بیگ بنگ" را بررسی می‌كنند و ممكن است نهایتاً بتوانند – یا نتوانند – آن را حل و فصل كنند. به هر حال آنچه دكتر كالینز، یا اگر می‌توانم شما را فرانسیس صدا كنم؟

كالینز: خواهش می‌كنم ریچارد، حتماً.

داوكینز: آنچه كه فرانسیس در مورد سفر پیدایش اكنون می‌گوید، البته مربوط به كشمكش‌های خصوصی كلامی بین او و همقطاران بنیادگرایش می‌باشد.

كالینز(باخنده) : آن كشمكش‌ها نه چندان خصوصی بلكه نسبتاً در صحنه عمومی بوده‌است.

داوكینز: جایگاه من در آن گونه مباحثات نیست مگر آنكه فقط پیشنهاد كنم از زحمات خود می‌كاستید اگر صرفاً تاریخ زمان را به آنها گوشزد می‌كردید، چرا انسان وقت خود را با این دلقك‌ها تلف كند؟

كالینز: ریچارد، من فكر می‌كنم ما هیچ خدمتی به گفتگوی بین علم و ایمان نخواهیم كرد اگر مردمان صادق و با حسن نیت را این گونه بنامیم. چنین رفتاری این مردمان را در موضع خود سرسخت‌تر می‌كند. ملحدان بعضی اوقات در این زمینه كبر می‌ورزند، برچسب حماقت بر مؤمنان زدن، هیچ كمكی به موقعیت شما نخواهد كرد.

تایم: دكتر كالینز، رجعت عیسی بخش مهمی از ایمان مسیحی است، ولی آیا آن – همراه با موضوع بكرزایی (مریم) و معجزات دیگر– راه و روش‌های علمی را كه بر ثبوت قوانین طبیعت تكیه دارد، نفی نمی‌كند؟

كالینز: اگر شما خدا را خارج از طبیعت (زمان و مكان) می‌پذیرید، آنگاه هیچ اشكالی ندارد كه خدا اراده نماید امری از خارج (مافوق) قوانین طبیعت انجام دهد. اگر قوانین طبیعت از خداست، چرا خدا قادر نباشد آنها را – زمانی كه به دلایلی اراده نماید – بشكند؟ (واضع قوانین خود اسیر قوانینش نیست). و اگر شما الوهیت عیسی را بپذیرید – كه من می‌پذیرم – آنگاه رجعت او فی‌نفسه، غیر منطقی نیست.

تایم: آیا قبول معجزات علم را به یك سو نمی‌افكند؟

كالینز: به هیچ وجه، اگر شما در جبهة من قرار گیرید، از جمله مواردی كه علم و ایمان می‌توانند یكدیگر را لمس كنند، در بررسی معجزات است.

داوكینز: اگر بخواهیم در را به روی بررسی‌های سازنده به‌بندیم، در همین واژة معجزات است. برای فردی در قرون وسطی، رادیو معجزه‌‌بود. انواع چیزها ممكن است (در آینده) اتفاق بیافتد كه طبق دانش امروزی معجزه می‌باشد، درست مثل تلقی علم قرون وسطی از هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ امروزی. فرانسیس مرتب تكرار می‌كند "از موضع یك انسان مؤمن (چنین و چنان)"، امّا به محض آنكه شما خریدار ایمان در مسایل می‌شوید بلافاصله تردیدهای طبیعی خود را از دست می‌دهید و همچنین – متأسفم كه بگویم – اعتبار علمی خود را. ببخشید اگر به صراحت سخن می‌گویم.

كالینز: ریچارد، من تصادفاً با بخش اول گفته‌هایت موافقم. ولی به این جمله كه فهم علمی من در رده‌ای كمتر از شماست، به شدت معترضم. تفاوت ما فقط در اینجاست كه من در مفروضات (و تفكرات) خویش خدا را در نظر می‌گیرم و تو نمی‌گیری.

تایم: دكتر كالینز، شما اخلاق انسانی را نه فقط موهبتی الهی، بلكه قرینه‌ای بر وجود خداوند دانسته‌اید؟

كالینز: تجسس‌های بسیار طی ۳۰ یا ۴۰ سال گذشته – به قول عده‌ای، كاوش‌های جامعه‌شناسی تكاملی – به كار رفته تا مشخص سازد كه ما احساس اخلاقی خود را از كجا می‌گیریم و چرا ایثار و فداكاری را ارج می‌نهیم. پاسخ‌ها معمولاً مبتنی بر بقاء نسل است. امّا اگر شما معتقد باشید – و ریچارد در این باره مصرّ میباشد – كه انتخاب طبیعی بنا به شخص بوده و گروهی نیست، آن وقت چگونه ممكن است فردی DNA (و حیات) خود را به خطر افكند و به خاطر كمك به دیگری، شانس تولید مثل خویش را از دست بدهد؟ قبول دارم كه ممكن است ما به خویشان خود كمك كنیم زیرا DNA مشترك داریم و به اشخاصی به این امید كه آنها در آینده به فریادمان برسند كمك نمائیم. ولی (ایثارها به این موارد ختم نمی‌شود و) ما فداكاری‌هایی را شاهد بوده‌ایم كه بر پایه رابطه خویشاوندی و یا امیدواری به عوض گیری قابل توجیه نیست. به عنوان مثال می‌توان اسكار شیندلر (Oskar Schindler) را در نظر گرفت كه حیات خود را به خاطر نجات بیش از هزار تن یهودی از كشتارگاه‌های نازی (Gas Chambers) به خطر افكند. این، درست بر عكس اقدام در جهت حفظ ژن یا بقاء نسل خود است و نمونه‌های معتدل‌تری را هم از فداكاری‌های انسانی، ما همه روزه شاهد هستیم. اكثر ما اینگونه قابلیت‌ها را عطیة الهی می‌دانیم، خصوصاً به این دلیل كه ما عدالت و اخلاق را همواره با خدا مرتبط می‌دانیم (و نزدیكی به خدا و جلب رضای او را نتیجه زندگی بر پایه عدالت و اخلاق در نظر می‌گیریم).

داوكینز: ممكن است من هم مورد تشابهی بیاورم؟ اكثر مردم می‌فهمند كه شهوت جنسی با توسعه ژن (نسل) مرتبط است. روابط جنسی در طبیعت، به تولید مثل و كپی سازی ژنی می‌انجامد. امّا در جوامع مدرن غالب روابط جنسی، با وسایل جلوگیری انجام می‌شود كه دقیقاً به منظور اجتناب از تولید مثل طراحی شده‌اند. ایثار، احتمالاً منشأهایی چون منابع شهوانی دارد. ما، در گذشته ما قبل تاریخ، در خانواده‌های وسیع می‌زیستیم كه مملو از اعضای متعدد بود و در پیشبرد منافع و خواسته‌های آنها فعال بودیم زیرا ژن مشترك با آنها داشتیم. حال، ما در شهرهای بزرگ زندگی می‌كنیم. در بین اعضای خانواده یا مردمانی كه امید داشته‌باشیم خوبی ما را عوض دهند، نیستیم. ولی مهم نیست، درست مثل مردمانی كه با استفاده از وسایل جلوگیری ارتباط جنسی برقرار می‌كنند، امّا توجه ندارند كه انگیزه این ارتباط تولید بچه است، به فكر ما هم خطور نمی‌كند كه دلیل كمك ما به سایرین بر پایه شرایطی است كه اسلاف ما داشته و در گروه‌های كوچك زندگی می‌كرده‌اند. این، به نظر من بهترین دلیلی است كه می‌تواند منشاء تمایل ما را به اخلاق و خوبی (به دیگران) توضیح دهد.

كالینز: این بحث شما كه شریف‌ترین اعمال انسانی را ناشی از ناخودآگاهی از رده داروینی می‌داند، ظلم به احساس مطلقی است كه همة ما از "خوب" و "بد" داریم. فرضیه تكامل ممكن است برخی رفتارهای اخلاقی را توضیح دهد، ولی نمی‌تواند اهمیت واقعی آنها را روشن سازد. ما اگر فقط روند تكاملی را در نظر بگیریم، به اینجا می‌رسیم كه اساساً "خوب" و "بد"ی وجود ندارد. امّا موضوع برای من مهم‌تر از اینهاست. نهاد اخلاقی ما به دست می‌دهد كه خالقمان – خداوند – فقط خلق نكرده و این عالم را (برای ابراز هنرمندی) به پا نداشته، بلكه علاقمند به انسان و خیرخواه او بوده‌است. زیرا به نظر می‌رسد كه منحصراً انسان – در میان اینهمه موجودات كره ارض – به این پایه شعور اخلاقی رسیده‌است. آنچه كه شما (ریچارد) می‌گوئید القاء می‌كند كه اخلاق خارج از ذهن آدمی پرورش یافته با فرآیند تكامل "خوب" و "بد" هیچ معنایی ندارد، آیا غیر از این است؟

داوكینز: حتی همین سئوال شما هیچ معنایی برای من ندارد. "خوب" و "بد"، من فكر نمی‌كنم در آن بالا قرار دارند و یا چیزی به این نام در جایی وجود دارد. من فكر می‌كنم از وقایعی كه اتفاق می‌افتند برخی "بد" و برخی "خوب"‌اند.

كالینز: من فكر می‌كنم تفاوت اساسی بین ما همین است و خوشحالم كه آن را تشخیص دادیم.

تایم: دكتر كالینز، من می‌دانم كه شما مایلید درِ جدیدی به تحقیقات سلول‌های بنیادی (Stem-cell) گشوده شود. ولی آیا این حقیقت كه "ایمان" باعث شده عده‌ای در این باره به مخالفت برخیزند، این نظریه را پیش نمی‌آورد كه مذهب سدّ راه تحقیقات علمی برای نجات جان انسانهاست؟

كالینز: ابتدا اجازه دهید تصریح كنم كه من به عنوان فردی غیر مسئول، در موضع یك شهروند عادی سخن می‌گویم ،نه به عنوان عضوی از سازمان دولتی ایالت متحده امریكا. این برداشت كه اهل "ایمان" كلاً مخالف تحقیقات در زمینه سلولهای بنیادی هستند، هیچگونه مبنای آماری ندارد. در حقیقت بسیاری با باورهای عمیق مذهبی، عقیده دارند كه این موضوع از پشتوانه های دینی برخوردار است.

تایم: اما در برابر مردمی كه موضعشان بر پایة "متن مقدس" شكل گرفته تا دلیل و منطق، دانشمندان علوم چگونه می‌توانند عكس‌العمل نشان دهند؟

كالینز: ایمان، نقطه مقابل منطق نیست. ایمان، قرارگاه استدلالی دارد، با عامل افزوده وحی خداوندی. بنابراین مباحثاتی بین دانشمندان علوم و مؤمنان در می‌گیرد. امّا چنین نیست كه دانشمندان یا اهل ایمان، همواره دقیق و درست با مسایل برخورد كنند. قضاوتهای دانشمندان را می‌تواند تعلقات حرفه‌ای آنها تحت تأثیر قرار دهد و ایمان خالص و واقعی نیز كه به مانند آب صاف و شفاف است – متأسفانه در ظروف زنگ‌زده‌ای ریخته می‌شود كه نامشان انسان است و نتیجتاً چه بسا اصول خالص ایمانی طی رویارویی‌ها قربانی شود.

داوكینز: برای من، مسایل اخلاقی چون تحقیقات درباره سلولهای بنیادی، از این جهت مطرح می‌شود كه آیا رنجی پیش می‌آورد یا خیر؟ در این حالت مسلّماً رنجی نیست. آن نطفه اولیه (Embryo) قطعاً اعصابی ندراد (كه رنج و درد احساس كند). ولی این، موضوعی نیست كه در بحث‌های عمومی مطرح می‌شود. بلكه موضوعی كه مطرح می‌سازد این است آیا نطفه اولیه بشر است یا خیر؟ حال اگر شما مطلق‌گرای اخلاقی باشید، پاسخ می‌دهید: آری نطفة اولیه انسان است و بنابراین رفتار خاص اخلاقی می‌طلبد. البته مطلق‌گرایی اخلاقی الزاماً نتیجة مذهب نیست. ولی معمولاً با مذهب همراه است. ما حیوانات را در سلاخ‌خانه‌ها سر می‌بریم و آنها اعصاب دارند و رنج می‌برند، ولی اهل ایمان را مشكلی در این باره نیست.

كالینز: آیا انسانها كلاً اهمیت اخلاقی بیشتری از گاوها ندارند؟

داوكینز: شاید انسانها چون قابلیت منطق‌شناسی و دلیل آوری دارند، از مسئولیت اخلاقی بالاتری برخوردار باشند.

تایم: آیا هر یك از شما آقایان نقطه نظر نهایی و نتیجه‌گیری دارد كه بیان كند؟

كالینز: من فقط می‌خواهم بگویم كه بعد از ربع قرن فعالیت در علوم تجربی و زندگی ایمانی، من هیچ مانعی در موافقت با ریچارد در تمام آنچه كه در مورد طبیعت و عالم تكوین می‌گوید، نمی‌بینم. در عین حال می‌گویم – و این مطلب را می‌پذیرم – كه چه بسا سئوال‌هایی در مورد عالم تكوین وجود دارد كه علوم نمی‌توانند پاسخ گویند. سئوالهایی كه می‌پرسد "چرا؟"، به جای آنكه بپرسد "چگونه؟". علاقة من، دانستن پاسخ به "چرا"هاست كه این پاسخ‌ها را در مقولات ایمانی و روحانی خود می‌یابم، به صورتی كه به هیچ وجه استقلال فكریم به عنوان فعالی در علوم تجربی، وجه المصالحه قرار نمی‌گیرد.

داوكینز: فرانسیس، فكر من آنقدرها هم كه شما تصور می‌كنید و گهگاه اشاره داشتید، بسته نیست. ذهن من سوی همه تحولات زیبا و امكان‌پذیر در آینده، باز است. تحولاتی كه حتی در رؤیا نمی‌گنجد. آنچه كه من درباره‌اش تردید دارم این است كه هر آنچه در آینده قرار است اتفاق بیافتد حتماً وقایعی باشد كه مردم از طریق مذاهب شنیده و انتظار و باور دارند. در آغاز بحث كه گفتگوی ما درباره منشاء و پیدایش عالم و ضرایب فیزیكی بود، من آنچه را كه منطقی فكر می‌كردم در مخالفت با "طراح هوشمند ماورا‌ء الطبیعه" ارائه دادم. ولی این موضوع به نظر من نظریه ارزشمندی است قابل مخالفت، ولی به هر حال شكوهمند و قابل احترام. خدایان المپیا یا مرگ عیسی بر صلیب را شایسته آن جلال و شكوه نمی‌بینم. اینگونه امور به نظر من محدودیت بخشی (به آن بی‌نهایت) است. اگر خدایی وجود دارد ماوراء این حرف‌ها و فراتر از آن چیزی است كه خداشناسان مذاهب ارائه داده‌اند.


1- مجلة تایم مورخ ۱۲ توامبر ۲۰۰۶ – مقصود از علم به طور كلی علوم تجربی می‌باشد (Science)

2- Richard Dowkins

3- Frances Collins

4- SchÖnborn

5- Yale University Psychologist Paul Bloom

6- The “God Delusion”

7- Sam Harris

8- Daniel Dennett

9- Tufts University

10- Breaking the Spell: Religions a Natural Phenomenon

11- Marc Hauser, “Moral Minds”

12- Levis Wolpert, “Six Impossible Things Before Breakfast”

13- Victor Strenger, “God: The Failed Hypothesis”

14- Ann Druyan, Widow of Carl Sagan, “The Varieties of Scientific Experience”

15- Scripture (متون مقدس مسیحی)

16- Periodic Table

17- Stem Cells

18- Stanford University Biologist Joan Roughgarden, “Evolution and Christian Faith”

19- Edward O. Wilson, “The Creation: An Appeal to Save Life on Earth”

20- National Human Genome Research Institute

21- Co-mapping 3 Billion Biochemical Letters of Human Genetic Blueprint

22- Meriwether Lewis

23- “The Language of God: A Scientist Presents Evidence for Belief”

 



:: بازدید از این مطلب : 715
|
امتیاز مطلب : 454
|
تعداد امتیازدهندگان : 146
|
مجموع امتیاز : 146
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رامین

 روشن است ،هدف از خلقت موجودی با عقل سلیم، هوش و حواس و قدرت تصمیم گیری این نیست که به بازیچه زودگذر عمر کوتاه دنیوی بپردازد. انسان  در حضور خالق خود به آزمایشی گمارده می شود که بزرگترین حقیقت زندگی اوبه شمار می رود. این فیلم برای یادآوری این نکته ساخته شده است که این جهان صرفا کارگاه آزمایشی است و نوع بشر با گذراندن آن به نتیجه زندگی ابدی آخرت خواهد رسید..

برای دانلود فیلم اسرار آزمایش با فرمت wmv کلیک کنید.

برای دانلود فیلم اسرار آزمایش با فرمت 3gp(مخصوص موبایل)کلیک کنید.

لطفا این فیلم را در موبایل خود قرار داده و با استفاده از bluetooth به همه ی کسانی که می شناسید بفرستید.



:: بازدید از این مطلب : 952
|
امتیاز مطلب : 475
|
تعداد امتیازدهندگان : 152
|
مجموع امتیاز : 152
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رامین

شیرسازی دامها

وَإِنَّ لَكُمْ فِی الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیكُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِینَ ﴿۶۶﴾ سوره ی النحل 

« و در دامها نیز برای شما درس وجود دارد. از آنچه در شکم دارند از میان غذای معده  و خون شیر ناب را به شما می نوشانیم که برای نوشندگان گوارا است».

ماده اصلی شیر چنانکه آیه گفته از میان غذای درون معده و درون خون گرفته می شود. غده های تولید کننده شیر مواد خود برای تولید شیر را از خون و از مایعات بدن که مواد غذائی معده را آورده اند می گیرد.رود.

در زمان پیامبر می توان گفت که انسان بهرحال می دانسته که شیر از غذای جویده  و خورده شده گرفته و تولید می شود، ولی اینکه آن مواد وارد خون نیز می شوند و بعد از میان خون گرفته می شوند طبعاً کسی چیزی نمی دانسته است.

گوشت خوک

حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿۳﴾ مائده ۳

« خوردن گوشت حیوان مرده ــ خون ــ گوشت خوک ــ گوشتِ حیوانی که بنامی غیر از نامِ خدا سر بریده شده ــ گوشتِ حیوان خفه کرده شده ــ گوشتِ حیوان تحتِ ضربات کشته شده ــ گوشت حیوانیکه افتاده و در وضعیت بین مرگ و زندگی است ــ گوشت حیوانیکه بر اثر شاخ زده شدن مرده ـــ ... برای شما حرام شده است».

و در سوره انعام آیه 145 ضمن یادآوری تحریم گوشت خوک، خوک را حـیـوانـی انگـلی توصیف نموده:« ... لَحْمَ خِـنْـزِیـرٍ فَـإِنّـَهُ رِجْـسٌ = ... مگر اینکه گوشت خوک باشد، که موجودی انگـلی است».

در آیه 145 سوره انعام روشن کرده که منـظـور از حـرام بـودن خوردن خون «خـون مـسـفـوح» است، (خون مسفوح یعنی: «خـون ریخـتـه شده» که با هوا تماس پیدا کرده). دلـیـل تحریم آن نیز این است که وقتی خون با هوا تماس پیدا می کند سمی می شود و می تواند بیماری زا باشد.

نکات آیات: خوک حیوانی انگلی و گوشت آن حرام است:

همانطور که قرآن مطرح می کند خوک در واقع یک حـیـوان انگـلی است. هم زندگی و هم روند تولید مثل آن هر دو انگلی است:

چرا گوشت خوک تحریم شده؟ چیزیکه فعلاً انسان امروز در مورد گوشت خوک میداند موارد زیر است:

ـــــــ گـوشت خوک خیلی از انگـلها را منتقـل می کند. از جمله نوعی کرم (موسوم به کرمِ تِـنـیـا) که برخی از ناراحتی های دردناک را منجر می شود که برخی از آنها کشنده نیز هستند. عـناصـر آن در عـضلات و در چشم و مغز منتشر می شود. میان 5 تا 25 درصد کـسـانـیـکـه گوشت خـوک مصرف می کنند ناراحتی نـاشی از کـرم مزبور را دارند. (این کرم الـبـتـه در گوشت گاو نیز وجود دارد ولی کرم گوشت گاو خود بخود در انسان تکثیر نمی شود اما کرم گوشت خوک بـدون عـامل تکـثیر کننده تکثیر می شود. هـمـیـنطور کرم خوک مقاومت بیشتری نسبت به کرم گاو دارد و براحتی کشته نمی شود و خطرناک تر است).

ـــــــ گوشت خوک طبقـه طبـقه است و میان آنها پیه های متداخل در همدیگر وجود دارد که بالاترین نسبت روغـن حـیوانی را دارند، و روغـن آن نیز از خطرناکترین نوع روغـن است. ( درصـد پـیه در گوشت خوک 28 درصد است در حـالـیکـه مثلاً در گوشت گاو 4 و نیم درصد).

ـــــــ گوشت خوک مـقـادیر زیادی اسید دارد. (سایر حیوانات 90 درصد این اسید را پس میدهند ولی خوک فـقـط 2 درصـد آنرا پس می دهد). این اسید از جمله باعث الـتـهـاب مخ می شود.

یک متخصص آلـمانی نـتـیـجه مـطالعات خود و دیگران را در رابطه با گوشت خوک چنین بیان می کند: گوشت خـوک در مناطق گرم خطرناک تر از مناطق سرد است. در سودان و مناطق همجوار آن در یک شـرایط آب و هـوائی یکـسـانی تفاوت میان سلامتی کسانی که گوشـت خوک می خورند و و کسانیکه نمی خورند خـیـلی زیـاد است. هـمـیـنـطـور در هند در یک آب و هوای مشترک، کسانی که گوشت خوک نمی خورند از کسانی که می خورند از سلامتی بالاتری برخوردار هـستند، بیشتر عمر می کنند و توان کاری بیشتری دارند. مثلا فرد پیری که گوشت خوک نخورده حمالی می کـند و از ارتـفـاعـات بــالا می رود، در حالیکه آنکه خورده نمی توانـد این کارها را بکند و زودتر ضعف و بازنـشـسـتـگـی بـسراغ وی می آید.  کسانیکه با تعالـیـم اسـلامی زنـدگی می کـنـنـد از سلامتی خـوب و بـالائی بـرخوردارند و بـیماریهائی که دیگران از مسائل تحریم شده دارند آنها ندارند. همینطور وی می گویـد در جریـان جـنـگ جهانی دوم از ارتش گـزارشی برای آنها می آید که می گوید: سربازان آلمانی دچار ناراحتی ها و آبله هائی در پاها می شده اند که آنها را از جنگ و تـحـرک بـاز می داشـتـه و علاج سرپائی نیز برای آنها کافی نبوده بلکه به پشت جبهه انـتـقـال داده می شـده انـد. در حالـیکه مـردمـی کــه در هـمان مناطق و همان آب و هـوا زنـدگـی می کرده اند آن ناراحتی ها را نداشته اند. پس از بررسی ها می بینند که ارتش تـقـریـبـاً هـمـه روزه از گوشت خوک استفاده می کند. گوشت خوک را قطع می کنند و آن ناراحتیها تمام می شود.

هـمـیـنطور می گوید پس از اتمام جنگ که وضعیت اقتصادی خراب می شود و خوک بوفور طبق روال عادی نبوده اندازه مراجـعـات به پزشک نسبت به دوران پیش از جنگ کاهش پیدا می کند. ولی با رونق گرفتن اقتصاد و خورده شدن گوشت خوک توسط طـبـقـه ای کـه وضع خوبی داشته، بیماریها دوباره در آنها شروع می شود، در حالیکه طـبـقـه فـقـیر که هنوز توان استفاده از گوشت خوک را نداشـتـه از سـلامتی بهتری برخوردار بوده است. و پـس از اینکه فـقـیـران نیز تـوان خریدن و خوردن آنرا  پـیـدا می کـنند دوباره وضع بیماریها طـبق روال پیشینِ خود زیاد و هـمـه گـیـر مـی شـود. هـمـیـنـطـور وی می گوید که به آزمایشهای عملی در رابطه با گوشت خوک رو می آورد. 30 تا مـوش را با خـوراک خوک بزرگ می کند و 30 تای دیگر را با غذای عادی. آنهائـیـکه غذای خوک داده می شوند: سریعا بزرگ می شـونـد ـــ تـمـایلات تجاوزگرانه در آنـهـا ایـجـاد می شود، و دوست دارند که هـمـدیگـر را بخورند و بیماریهائی از قـبـیـل سـرطـان و بیماریهای پوستی در آنها ظاهر می شود، ولی آنهائی که غـذای عـادی بزرگ می شـونـد هـیـچـیـک از ایـن مـوارد در آنهـا ظاهر نمی شود. او محتاطانه می گوید در گوشت خوک سمی است که فهمیده نمی شود و روغن آن خطرناکـترین نوع روغن است. و مـوجـب تصلب شـرایین، بیماری قند، اختلال جریان خون، و نسبت بالائی از کلسترل را باعث می شود، و بافتهای آن فـسـفـر دارد که منجر به زیانهائی می شود.

حیوانات از بخش جلو مغز خود هدایت می شوند

إِنِّی تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّی وَرَبِّكُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿۵۶﴾ هود

«من به خدا آفریننده خودم و آفریننده شماها توکل کردم، هیچ حیوانی وجود ندارد که او از ناحیه جلو مغزِ آن آنرا هدایت نکند».

تاکنون برخی از حیوانات شناخته شده اند که در مغز خود عـنصر قطب نمائی دارند، که به کمک جریانهای مغناطیسی شمالی ــ جنوبی زمین که در تصویر وضعیت آنرا می بینیم هدایت میشوند. حیوانات با عنصر قـطب نمائی خود محل زندگی  و مسیر پرواز و حرکت خود را میشناسند.

اگر آهن ربائی را در نزدیکی مغـز یک پرنده ببندیم، سیستم جهت یابی مغز وی را مختل می کند و پرنده نمی تواند مسیر و محل زندگی خود را پیدا کند. (قرآن هر جانوری را (دابة) یعنی حیوان می نامد. و منظور ما از حیوانات در اینجا مطلق جانداران است که شامل پرندگان و حشرات و ماهی ها و غیره هـمه می شود).

گوشت ماهی

وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۴﴾ سوره ی النحل

« و اوست که دریا را برای شما مسخـّر کرد که گوشت سبک از آن بخورید». (طـَریّ بمعنی: تر و تازه ـــ نرم و آسان و سبک (از نظر کاربرد و کارکرد) ـــ و نم دار است).

آیه می گوید گوشت دریا (که عمدتاً ماهیها باشند)، از نظر کارکرد آسان و سبک هستند. ماهیها و خیلی از موجودات دریائی دارای روغنی مانند روغن زیتون هستند که برای معده سبک است، برای هضم آسان است، میزان غلظت خون را بالا نمیبرد بلکه بر عکس از کلسترول مضر کم میکند و کلسترول مفید را بالا میبرد که بنوبه خود از پیامدهای بد آن که از جمله راه بردن به ناراحتیهای قلبی است جلوگیری میکند.

پائین آوردن ارتفاع چهار یا هشت نوع از دامها

خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُكُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿۶﴾ الزمر

« و (خدا) هشت جفت (4 نوع) از دامها را برای شما پائین آورد».

«اَنعَام»: در اصل حیواناتی هستند که برای فرد نَعمَة هستند، ( و نَعمَة یعنی چیزی که رفاه و برخورداری و فراخی زندگی را می آورد)، ولی به دامها (حیواناتی که انسان در کار و زندگی و اقتصاد خود از آنها استفاده میکند) و بیشتر به شتر و گاو و میش و بز اطلاق می شود.  فعلِِ « اَنزَلَ» فعلِ ماضی از مصدر مزید «انزال» است، و اِنزال به معنی: پائین آوردن است. و منظور از پائین آوردن حیوانات مزبور برای انسان اینست که آنها در گذشته بلند بوده اند و برای کار و بهره وری انسان از آنها مناسب نبوده اند، و خدا ارتفاع آنها را بخاطر امکان استفاده انسان از آنها پائین آورده است. «ازواج»: در آیه می تواند بمعنی جفت باشد که در آنصورت هشت جفت بمعنی چهار نر و چهار ماده  از چهار نوع از دامها می شود، و می تواند بمعنی "صنف" باشد که در آنصورت بمعنی هشت نوع از دامها خواهد بود.

فسیلهای پیدا شده حیوانات نشان می دهند که نسل برخی از حیوانات در گذشته از نظر بلندی بلندتر و از نظر حجم بزرگتر از نسل امروزی آنها بوده، و نسل برخی دیگر در گذشته کوچکتر از نسل امروزی آنها بوده است، و همینطور نشان می دهند که حیوانات چگونه در ضمن ده ها میلیون سال تغییراتی کرده اند.

یکی از آن حیوانات که نسل گذشته آن بلندتر و بزرگتر بوده شتر است. فسیل پای شتر که در تصویر می بینیم و در سوریه پیدا شده نشان میدهد که شتری که در گذشته زندگی می کرده دو برابر شتر امروزی بوده، و فسیلهای دیگر که مربوطه به دوران دیگری است نشان می دهد که شتر در گذشته 4 متر ارتفاع داشته است. بهر حال چنانکه آیه گفته خداوند ارتفاع آنرا برای انسان پائین تر آورده تا برای انسان قابل استفاده بشود. ارتفاع شتر امروزی به دو و نیم متر می رسد.

با تشکر از سایت قرآن شناسی به خاطر این مطلب



:: بازدید از این مطلب : 564
|
امتیاز مطلب : 452
|
تعداد امتیازدهندگان : 139
|
مجموع امتیاز : 139
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رامین

 

گوته شاعر و ادیب آلمانی:علی را جز آنکه دوستش داشته باشی و عاشقش باشی چاره ای نداری!

حضرت علی صدای عدالت انسانی نوشته ی جرج جرداق جلد 1


حضرت علی صدای عدالت انسانی نوشته ی جرج جرداق جلد 2



:: بازدید از این مطلب : 539
|
امتیاز مطلب : 453
|
تعداد امتیازدهندگان : 142
|
مجموع امتیاز : 142
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رامین

برای دانلود با فرمت 3gp (مخصوص موبایل) کلیک کنید.

برای دانلود با فرمت mp3 کلیک کنید.

لطفا این فیلم را در موبایل خود قرار داده و با استفاده از bluetooth به همه ی کسانی که می شناسید بفرستید.

---------

لطفا اگر خارج از ایران هستید یا به کارتهای اعتباری بین المللی دسترسی دارید به سیل زدگان پاکستان کمک کنید.



:: بازدید از این مطلب : 767
|
امتیاز مطلب : 476
|
تعداد امتیازدهندگان : 151
|
مجموع امتیاز : 151
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد